حراج فصلی خون 

 

بر درگاه علم خویش 

انسان چونان مهره ای است

با دکمه ای پاشیده می شود.

درحراج فصلی خون 

ارزان ترین کالا مرگ و حیات اوست.

دیگر نمی شناسمش

در آبگینه ی صورت 

گویی غریبه ای است.

 

در روزگار علم

عشق گویی رایحه ای است

از دورهای  دور

آنجا که انسان ،با آب و خاک و مهر 

پیوسته بود 

و خنده شکفته ی شاد او

اینجا خنده را به سکه ای می فروشند

و عشق 

مرز مشخصی است 

در حوزه ی سود و زیان او

 

کو چهرهای بی نقاب

تا پیش روی او

شکرانه ای زنم.

اشتراک با ذکر ماخذ ، mkianooshrad


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانش بلاگ(آموزش شیمی) مداد رنگی رویا موزیک|دانلود آهنگ جدید asheghane parvaz سبد گاليا اخبار و مقالات دندانپزشکی، قیمت تجهیزات دندانپزشکی، راهنمای خرید مواد دندانپزشکی تکمله آقای وبلاگ پنل ارسال پیامک انبوه مکث ربات کلش